صفر تا صد ویراستاری – قسمت دوم
نقطهویرگول (؛):
علامت مکث طولانی، وقف یا درنگی بیشتر از ویرگول و کمتر از نقطه.
موارد استفاده از این علامت بسیار اندک است و جز در مواقعی که بهکار بردن آن موجب روشنایی معنا و رفع ابهام میشود، استفاده از آن توصیه نمیشود.
کاربردها:
1_ هنگام برشمردن و تفکیک اجزای مختلف وابسته به یک حکم کلی.
مثال:
آثار مولانا جلالالدّین رومی عبارتاند از: مثنوی معنوی؛ فیه مافیه؛ دیوان کبیر؛ مجالس سبعه.
2_ برای جدا کردن عبارتها یا جملههای شرطی که درون آنها ویرگولهای متعدد بهکار رفتهباشد. بهجای ویرگول برای تمایز از نقطهویرگول استفاده میشود.
مثال:
اگر دولت نتواند وظایف خود را که همان تأمین امنیت و حفظ حقوق مردم، تسهیل قوانین و مسائلی از این قبیل، بهخوبی انجام دهد؛ مردم با دیدن کمترین نارسایی آن را به دولت نسبت میدهند.
3_ نقطهویرگول در جملههای مرکب و کلامهای توضیحی.
مثال:
یعنی، مانند، مثلاً، زیرا، بنابراین، اما، درنتیجه، ازاینرو، چنانکه، با وجود، اینکه، دراینصورت، بااینحال، بااینهمه، برای نمونه، در مثل، بهفرض، همانطور که.
در موارد زیادی نقطهویرگول(؛) و دو نقطه(:) بهاشتباه، بهجای هم استفاده میشوند.
به کاربرد دونقطه میپردازیم.
دو نقطه بیانی:
1_ پیشاز مجموعه شواهد و مثالها و اجزایی که گاه پیشاز آنها عباراتی چون: از این قرار، بدین شرح و مانند آنها میآید. نشانههای جمع برجسازها ان، گان، یان، ین.
مثال:
در این دانشکده چهار رشته تدریس میشود: ادبیات روایی، ادبیات تاریخی… .
2_ پیشاز نقلقول مستقیم.
نکته: درصورتیکه حرف ربط «که» پیشاز آن نیامده باشد. (در بالا هم اشاره شد*)
3_ پیشاز عبارت توضیحی در بیان یا تأیید مطلبی، تفصیل حکمی که بهاجمال به آن اشارهشده است یا برای ذکر دلیل کار.
4_ برای نقل گفت وگو پس از نامها، جدا کردن اجزای ساعت، اسم سوره و شماره فصل و باب صفحه و سال.
حال باید بدانیم که علامت سوال در کجا استفاده میشود. (یادآور نکتهی مهمی که بیان شد، آخر این جمله باید نقطه بیاید.)
کاربرد:
1_ در ارجاع درون متنی، هنگام معنا کردن کلمهها، علامت سوال، پس ازجمله پوششی یا پوششی _ پرسشی تأکیدی.
مثال:
مگر نمیدانی الان ساعت چند است؟
این جمله، پوششی تأکیدی است. یعنی میداند، ولی به قصد تأکید یادآوری میکند.
2_ برای نشاندادن حدس و گمان و تردید.
مثال:
تلفات این حادثه سیصد و پنجاه نفر (؟) گزارش شدهاست.
در نقلقول مستقیم علامت سوال محفوظ میماند: گفت تا کی این ماجرا ادامه خواهد داشت.
اما در نقلقول غیرمستقیم یا زمانیکه پیشاز جمله نقلشده حرف ربط «که» بیاید، چنانکه قبلاً گفتیم بهجای علامت سوال نقطه گذاشته میشود.
3_ برای نشاندادن مفهوم تمسخر.
مثال:
او واقعاً نابغه (؟) است.
ستاره (): از این نشانه معمولاً در موارد زیر استفاده میشود: 1_ برای ارجاع دادن به زیرنویس هنگامیکه اعداد به منظورهای دیگر در متن استفاده شده است. 2_ بهمنظور ایجاد فاصله بین دو پاراگراف و موضوعات جدا یا میان دو مصراع شعر. مثال: مرد باید که سخندان بود و نکته شناس تا چو (دو هلال)
3_ سه ستاره هم در رمان یا داستان یا هر نوشتهای که موضوع یا مکان و زمان پیشامد تغییر کند، به کار میرود. همچنین زمانی که راوی داستان تغییر کند هم سه ستاره بهکار میرود.
کمانک یا هلال ():
این اغلب در موارد زیر بهکار میرود:
1_ هنگام آوردن کلمه یا عبارت یا جملهای برای توضیح بیشتر.
گیومه « »:
در موارد زیر استفاده میشود:
1_ آوردن عین گفته یا نوشته ی کسی در مطلب.
2_ برجسته جلوه دادن کلمات با اصطلاحات مدنظر.
مثال:
حسن از قولِ رضا گفت: « چرا دیروز از من نپرسیدید؟»
قلاب [ ]:
این نشانه بیشتر در موارد زیر بهکار میرود:
1_ وقتیکه مطلبی جز اصلی کلام نباشد در میان قلاب نوشته میشود.
مثال:
علی [با اینکه لازم نیست] به مغازه میرود.
2_ در نمایشنامهها دستورهای اجرایی در داخل قلاب نوشته میشود.
مثال:
پرویز [با چهرهای عبوس و گرفته]: دلم نمیخواهد او نیز بیاید.
3_ در مواقعی که یک کلمه بدون اعراب، چند معنایی ایجاد میکند.
مثال:
خرد: [ خِرَد ]
ممیز ( / ) :
از این نشانه معمولاً در موارد زیر استفاده میشود:
1_ برای جدا کردن سالهای هجری، شمسی، قمری و میلادی.
2_ برای نشاندادن شماره ی سورههای قرآن کریم از سمت راست. «ابتدا شماره سوره سپس شماره آیه میآید»
«نکاتی درباره ی املا و درست نوشتن»
اشتباهات پرتکرارِ ما در نوشتن، به دقت بسیاری نیاز دارد. بیاموزید و به دیگران یاد دهید.
نکته ۱:
کوتاه نویسی افعال:
به طور مثال فراوان دیدهایم که به جای این افعال کوتاه، چنین افعال طولانی به کار برده شده:
کردند «اقدام مقتضی به عمل آوردن»
دنبال کردن «مورد تعقیب قرار دادن»
دریافتند «اطلاع حاصل نمودند»
خریدم «خریداری کردم»
حاضر شدند «حضور بهم رسانیدن»
نکته ۲:
دانا، نادون، عاقل، احمق، هوشیار، عاشق، فقیر، غنی همه صفتهای انسان است و به مجاز میتوان به بعضی از جانداران دیگر نیز نسبت داد و نسبت آنها به موصوف بیجان ممکن نیست.
مثلاً: خانه فقیر.
نکته ۳:
یکی از غلطهایی که بر اثر بیدقتی و سهلانگاری بعضی از نویسندگان در این ایام معمول شده، استفاده «شرایط» بهجای «اوضاع» است.
مینویسند: تعلیمات اجباری در شرایط امروزی ایران و منظور در اوضاعی و یا در وضع امروزی است.
شرط و شرایط معنی معینی دارند و هرگز در زبان ما به معنی وضع و اوضاع بهکار نرفته و نمیرود. درست است که در زبان انگلیسی و فرانسوی این کلمه وضع و شرایط یکیست اما در فارسی چنین نیست.
یا گاهی میبینیم که مینویسند:
(نقش عراق در جنگ) منظور از نقش، تأثیر و دخالت است. اما نقش نه در فارسی نه در عربی و نه در هیچ زبان دیگر به معنی تاثیر نیست.
نکته ۴:
«طرز نوشتن ضمیر متصل»
در فارسی، دو نوع ضمیر داریم: ضمیر منفصل و ضمیر متصل.
ضمیرهای منفصل به این قرار است:
من، تو، او، ما، شما، ایشان.
ضمیرهای متصل به این قرار است:
م، ت، ش، مان، تان، شان.
در چند سال اخیر به اشتباه میبینیم در بعضی از متنها، ضمیرهای متصل «مان» و «تان» و «شان» را در همهجا با نیمفاصله مینویسند؛ مثل «نانمان»، «پایتان»، «راهشان».
قاعدۀ کلی درخصوص ضمیر متصل این است: ضمیر متصل را همانطور که از اسمش پیدا است، باید متصل نوشت؛ مگر در مواقع استثنایی.
در کل، باید دید آخرین حرفِ واژهای که میخواهیم ضمیر را بعد از آن بیاوریم، صامت است یا مصوت؟ اگر حرف پایانی واژه صامت باشد، چه در شکستهنویسی و چه در پیوستهنویسی، ضمیر را میچسبانیم:
دستت، مامانم، قلمتون، ایمانش، درختتان، اسمشون
اما اگر حرف پایانی واژه مصوت باشد (یعنی یکی از واجهای a, e, o, ā, u, i را نشان بدهد)، بسته به اینکه نشکسته یا شکسته مینویسیم، املای ضمیر کمی متفاوت میشود.
در اصل، تفاوت املای نشکسته و شکسته در این است که در املای نشکسته غالباً حرف میانجیِ ای (یا «ا» یا «ی») بین حرف پایانی واژه و ضمیر میآید؛ اما در املای شکسته، هیچ حرف میانجیِ ای در کار نیست. مقایسۀ مثالهایی که در ادامه میآید، این نکته را روشنتر میکند:
نشکسته: کیسهام، کیسهات، کیسهاش، کیسهمان، کیسهتان، کیسهشان
شکسته: کیسهم، کیسهت، کیسهش، کیسهمون، کیسهتون، کیسهشون
نشکسته: صدایم، صدایت، صدایش، صدایمان، صدایتان، صدایشان
شکسته: صدام، صدات، صداش، صدامون، صداتون، صداشون
نشکسته: گردویم، گردویت، گردویش، گردویمان، گردویتان، گردویشان
شکسته: گردوم، گردوت، گردوش، گردومون، گردوتون، گردوشون
نشکسته: گلابیام، گلابیات، گلابیاش، گلابیمان، گلابیتان، گلابیشان
شکسته: گلابیم، گلابیت، گلابیش، گلابیمون، گلابیتون، گلابیشون
در این بین، به دو حرف «ه» و «ی» در مواقعی که حرف آخر واژه باشند، باید بسیار دقت کرد؛ چون در الفبای فارسی، این دو حرف هم صامت است و هم مصوت و این ممکن است ما را به اشتباه بیندازد.
در واقع، «ه» هم صدای h میدهد (مثل «ماه») و هم صدای e میدهد (مثل «رنده») و «ی» هم صدای y میدهد (مثل «سعی») و هم صدای i میدهد (مثل «خوشی»).
پس طبق گفتههای قبلی مهمترین نکتهای که یاد گرفتیم:
ـ اگر «ه» صامت بود و صدای h میداد، همهجا ضمیر را میچسبانیم:
راهم، راهت، راهش، راهمان، راهتان، راهشان
ـ اگر «ی» صامت بود و صدای y میداد، همهجا ضمیر را میچسبانیم:
سعیَم، سعیَت، سعیَش، سعیِمان، سعیِتان، سعیِشان
پایان قسمت دوم ویراستاری
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید ؟در گفتگو ها شرکت کنید!